برانگیزانیدن، تحریک کردن ایجاد کردن، پدید آوردن بلند کردن، بیرون آوردن به پیامبری مبعوث کردن زنده کردن مردگان در روز رستاخیز تازاندن، به حرکت سریع وا داشتن مثلاً اسب را برانگیخت
برانگیزانیدن، تحریک کردن ایجاد کردن، پدید آوردن بلند کردن، بیرون آوردن به پیامبری مبعوث کردن زنده کردن مردگان در روز رستاخیز تازاندن، به حرکت سریع وا داشتن مثلاً اسب را برانگیخت
گرد بر هوا افشاندن در اثر حرکت تند وسریع. گرد کردن. اهباء. اغبار. (تاج المصادر بیهقی) ، مجازاً کاری انجام دادن: آهی کن و از جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد و بدربر پس ایزار. حقیقی صوفی. ، مجازاً به معنی حمله بردن. پیکار کردن: دین پرور اعداشکن روزی ده و دشمن شکن چون شیر ایزد بوالحسن در روز گردانگیختن. ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 550)
گرد بر هوا افشاندن در اثر حرکت تند وسریع. گرد کردن. اهباء. اغبار. (تاج المصادر بیهقی) ، مجازاً کاری انجام دادن: آهی کن و از جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد و بدربر پس ایزار. حقیقی صوفی. ، مجازاً به معنی حمله بردن. پیکار کردن: دین پرور اعداشکن روزی ده و دشمن شکن چون شیر ایزد بوالحسن در روز گردانگیختن. ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 550)
تهییج کردن. اثاره. (یادداشت مؤلف) : جنگی که تو آغازی صلحی که تو پیوندی شوری که تو انگیزی عذری که تو پیش آری. منوچهری. بس کن ز شور انگیختن وز خون ناحق ریختن کز بس شکار آویختن می بگسلد فتراک تو. خاقانی. ، فتنه و آشوب برپا کردن: ای بسا شورا کز آن زلفینکان انگیختی گر نترسیدی تو از منصور عادل کدخدای. منوچهری. هر روز بهر دستی رنگی دگرآمیزی هر لحظه بهر چشمی شور دگر انگیزی. خاقانی. ، بانگ و فغان برآوردن: صبح پیش ازوقتشان عید از درون برساخته مرغ پیش از وجدشان شور از نهان انگیخته. خاقانی
تهییج کردن. اثاره. (یادداشت مؤلف) : جنگی که تو آغازی صلحی که تو پیوندی شوری که تو انگیزی عذری که تو پیش آری. منوچهری. بس کن ز شور انگیختن وز خون ناحق ریختن کز بس شکار آویختن می بگسلد فتراک تو. خاقانی. ، فتنه و آشوب برپا کردن: ای بسا شورا کز آن زلفینکان انگیختی گر نترسیدی تو از منصور عادل کدخدای. منوچهری. هر روز بهر دستی رنگی دگرآمیزی هر لحظه بهر چشمی شور دگر انگیزی. خاقانی. ، بانگ و فغان برآوردن: صبح پیش ازوقتشان عید از درون برساخته مرغ پیش از وجدشان شور از نهان انگیخته. خاقانی
عبارت از برتافتن زر یا کاشتن، چنانکه دانه را می کارند به امید خوشه. (آنندراج). زر پاشاندن. بخشیدن زر: فروماند مرد از زر انگیختن وز آن یک درم درصد آمیختن. نظامی (از آنندراج)
عبارت از برتافتن زر یا کاشتن، چنانکه دانه را می کارند به امید خوشه. (آنندراج). زر پاشاندن. بخشیدن زر: فروماند مرد از زر انگیختن وز آن یک درم درصد آمیختن. نظامی (از آنندراج)
کرد بر هوا افشاندن بسبب حرکت سریع گرد کردن، کاری انجام دادن: آ هی کن و از جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد و بدربرتن ایزار. (حقیقی صوفی)، حمله بردن پیکار کردن
کرد بر هوا افشاندن بسبب حرکت سریع گرد کردن، کاری انجام دادن: آ هی کن و از جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد و بدربرتن ایزار. (حقیقی صوفی)، حمله بردن پیکار کردن